رفتم کلاس ویالن، همنوازی کردیم، یاد گرفتم، نتونستم دقیق اهنگو بزنم، گفتیم و خندیدیم، موکول شد ب یکشنبه رفتم گنتوم، کروسان شیر و کافه خاکشناسی نشستم، به این چند وقت اخیر فکر میکنم یک هفته ای که ااز روتین ب نسبت ساقط شدمفهمیدم این روتین غلطه باید چیزهای دیگه ای واردش کرد مثلا خیلی وقته کتاب نخوندم، حقیقتا اگر پستچی بوکوفسکی دستم بود اینجوری دور نمیفتادم ولی عیبی نداره، دلم میخواد که کتاب بخونم بعدش دوپامین باشگاه، اگر دوپامین بده، و لذت خوب کم خوردن ولی خوب خوردن تغیر رژیم غذایی به  چیزهای سالم تر کم کردن سیگار یا حداقل، سیگار خوب کشیدن در کنارش پیاده روی، و تمرین عزت نفس اره، تو این مدت که نبودم مسئله عزت نفس برام پر رنگ تر شد چرا به یه سری چیزها تن میدم، چرا به اندازه ای که باید توجه نکردم تعین خط قرمز، توقع داشتن یک سری چیزها از نزدیک ترین کس ها رعایت لیمیت های دیگران به صورتی که اسیب زده نشه، خدشه وارد نکردن به طرفین و تنه دوستیای تولد دوباره، فصل اغاز منو توست اب
آخرین جستجو ها